پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

khodam

وقتي همه بي شرفيم؛
مشمولي مياد انصراف ميده ما نشستيم فيلم سوپر مي بينيم.
اون يارو کشته مي شه روبه روي شيمي خرما پخش ميکنيم.
نعمتي مياد جلسش منحل مي شه دور تالارا يار دبستاني[چقدرم لوس]مي خونيم.
خاکزاد خودشو بگا مي ده ... چي بگم که اين بشر اصلا حقشه!
خودِ من پس از چند ماه دوندگي که تونستم مهر اخراج مشروطي رو از پروندم خط بزنم؛وقتي ميام؛اين آقايون جبهه مي گيرن که تو آدم فروش بوده اي يا شده اي.آخه يه نخ بهمن و يه قلوپ مشروب و يه بند شيشه و چار تا حرفِ[...]روانقدر عيون مي زنين مي کنين که ديگه چه حاجت به بيونه واصلا دشمن نيم نگاهي هم به من شما نميندازه با اين کاراي...
اون يکي داره تو سربازي بگا ميره ما فقط کامنت مي زاريم که "واقعا خيلي سخته".
پاشيد[يم]جمعش کنيد[يم]
اي اميدوارم پارانويا بگيريد تک تک کلمات کتابايي که مي خونين غول بشه جلوي روتون
جلوي اون روي زرد تون
ز
ر
د
مثل خانواده ي سبز            -حيف سيگار،حيف-
کم کم داره بهم ثابت ميشه که "انسان روشنفکر"صرفا يه موجود انتزاعي و غير قابل فهم ولمس و درک وديدنه ويه چيزي شبيه همون خداي توي قصه ها
خودمم برم جمعش کنم تا يکي نيومده منم هجو و آپار کنه.
پايان دوم پس از خوانش "اصلاح يا انقلاب؛ مسئله اين است (1)":
اصلا يه "انسان متوسط­ الاحوال" هم پيدا نميشه که برا جوک ساختن که شده بره يه دستي به اين فيله بکشه،دور هم بخنديم.
منم برم خودکشي؛ که اين" معضلات بشری برآمده از بنيادهای لايتغيری است که قابل حل و رفع و رجوع نيست".

۲ نظر:

farzad گفت...

سلام. برادر زودتر میگفتی وبلاگ داری. بهرحال من متوجه نشدم چه ربطی داشت اصلاح یا انقلاب مسئله این است به آن نوشته های ابتدای متن. کلن گویا شما غریب نویس هستنید. در هر صورت خوش باشین برادر.

[...] گفت...

برادر نعمتی اجرا شکست خورده.