چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹

Fade In


مراد از «الهيات سكوت» اين رويكرد الهياتي است كه ما آدميان چيزي از الوهيت نمي‌دانيم و دركي در خور ذات و صفات او نداريم و سخني چندان درباره‌اش نفياً و اثباتاً نمي‌توانيم بزنيم. خرد و دانش ظاهري و متعارف ما براي حل مسائل زندگي‌مان كارآمد است اما از درك الوهيت آن طور كه بايد و شايد، قاصر است. الهيات سكوت لزوماً به معناي تعطيل شدن يكسره نسبت ما با امر متعال نيست، بلكه پرهيز از ادعا و اصرار و تصلب و تحجر بر يك صورت‌بندي عقيدتي و كلامي و متافيزيكي و ايدئولوژيك خاص درباره الوهيت است. بنا به اين رويكرد الهياتي، مردمان مي‌توانند نسبتي با امر متعال داشته باشند و احساس نياز به او بكنند و در عالم حقيقت و معنا گام بنهند، اما امر عظيم و متعال الهي برتر از اين يا آن باور خاص مذهبي و دستگاه كلامي و متافيزيكي است.الهيات سكوت، جست‌وجوي تعالي را چنين مي‌بيند كه تمنايي باطني است، معنويتي خاموش است، حيرتي آرام در برابر كائنات بيكران است، بيش از اظهارات اسمي و رسمي، حالات و معنويات شخصي است، ديگران بيش از اينكه با دعاوي الهياتي اشخاص روبه‌رو بشوند، آثار عمومي‌اش را در افعال و خلقيات و مناسبات آنان مي‌بينند، مشكي است كه خود بويد نه عطار گويد. اگر هم اين تمناها و تقلاهاي دروني، صورت جماعتي پيدا مي‌كند و مناسك و شعائري به وجود مي‌آورد، طبيعي و درون‌زاست و خود را بر ساير گروه‌ها و جماعت‌ها تحميل نمي‌كند.
2.
اذان موذن از سقف چکه مي کند بر سر مادر بزرگ؛ظرف ها در هوا معلق مي شود و شير آب خفه.
پدر بزرگ آنطرف آشپزخانه،کنار اجاق،روي صندلي،در قابي منحني،نشسته و حلقه هاي دود را که احيانا از گوشه ي لبش
مي گرخند را قاپ مي زند.
دوربين از نمايي باز [من-5ساله-نشسته بر روي نيمکت و به انگشتان دستانم که با هم کلنجار مي روند نگاه مي کنم؛در زير نور کم لامپ]به سمت کلوزآپ چهره ام مي رود.
در سکوتي...
فيد اوت
--------------------------
شرق

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

khodam

وقتي همه بي شرفيم؛
مشمولي مياد انصراف ميده ما نشستيم فيلم سوپر مي بينيم.
اون يارو کشته مي شه روبه روي شيمي خرما پخش ميکنيم.
نعمتي مياد جلسش منحل مي شه دور تالارا يار دبستاني[چقدرم لوس]مي خونيم.
خاکزاد خودشو بگا مي ده ... چي بگم که اين بشر اصلا حقشه!
خودِ من پس از چند ماه دوندگي که تونستم مهر اخراج مشروطي رو از پروندم خط بزنم؛وقتي ميام؛اين آقايون جبهه مي گيرن که تو آدم فروش بوده اي يا شده اي.آخه يه نخ بهمن و يه قلوپ مشروب و يه بند شيشه و چار تا حرفِ[...]روانقدر عيون مي زنين مي کنين که ديگه چه حاجت به بيونه واصلا دشمن نيم نگاهي هم به من شما نميندازه با اين کاراي...
اون يکي داره تو سربازي بگا ميره ما فقط کامنت مي زاريم که "واقعا خيلي سخته".
پاشيد[يم]جمعش کنيد[يم]
اي اميدوارم پارانويا بگيريد تک تک کلمات کتابايي که مي خونين غول بشه جلوي روتون
جلوي اون روي زرد تون
ز
ر
د
مثل خانواده ي سبز            -حيف سيگار،حيف-
کم کم داره بهم ثابت ميشه که "انسان روشنفکر"صرفا يه موجود انتزاعي و غير قابل فهم ولمس و درک وديدنه ويه چيزي شبيه همون خداي توي قصه ها
خودمم برم جمعش کنم تا يکي نيومده منم هجو و آپار کنه.
پايان دوم پس از خوانش "اصلاح يا انقلاب؛ مسئله اين است (1)":
اصلا يه "انسان متوسط­ الاحوال" هم پيدا نميشه که برا جوک ساختن که شده بره يه دستي به اين فيله بکشه،دور هم بخنديم.
منم برم خودکشي؛ که اين" معضلات بشری برآمده از بنيادهای لايتغيری است که قابل حل و رفع و رجوع نيست".

جمعه، مهر ۱۶، ۱۳۸۹

Wir wollen mehr Democrati wagen-Nokia 5310

      


ونر:ما به جهان گفته ایم که قصد داریم "برای دموکراسی بیشتر خطر کنیم"معنی اش هر چه که باشد.بگذار بهت بگویم چه چیزی از تجربه تلخم در مورد دموکراسی یاد گرفته ام.هر چه بیشتر برایش خطر کنی،مجبور می شوی محکمتر بهش بچسبی.دموکراسی چیزی نیست که شماره یک بخواهد چیزی در موردش بداند.او دوست دارد به آخر یک روز کاری سخت نگاه کند و دو تا دست تمیز ببیند که جلویش روی میز در هم گره خورده اند.اما وقتی لوله کشی احتیاج به تعمیر دارد کسی باید دستهایش را فرو کند توی توالت.                                
2.

لعنت به هرچی غیر فرنگیه؛از اندیشه وآدم و تولیدات صنعتیش گرفته تا این توالتاش که وقتی نشستم؛تالاپ.گوشیم افتاد تو اون حلقوم واموندش.وقتی دست کردم،عوض 5310 چن تا از اون کوفته قلقلیاش اومد زیر دستم اما بلاخره خود خفه شدشو کشیدم بالا.
اون روز تو دفتر با هیچکی دست ندادم؛وحتی وقت ملاقات با شماره یک ،جلو نیومدم و همون نزدیکای در،عرضمو به حضور محترمش رسوندم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ویلی برانت در اولین نطقش در مقام صدراعظم فدرال آلمان در بوندستاگ این عبارت مشهور را به زبان آورد:[تحت اللفظی]ما می خواهیم دموکراسیِ بیشتر را خطر کنیم.
ص34/دموکراسی(نمایشنامه)-مایکل فرین-امید مهرگان-رخ داد نو-1389


یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

dead man

1.
شمس الحق تبريز نعره زنان مي دود تا ازشهر نيم بند بیاورد که نيچه بازبزند زير سماع وُ در رقصی چنیین... بر عقل ملولانه اي چاقوي هميشه در صحنه اش را فرود آورد؛
"اينگونه است که رد مي شود فلسفه ي ارسطويي".
2.
پس از اينکه قفل در سه بار مي چرخد:
پاسبان ها؛
نگهبان ها؛
دوست هايي که معمولا در اين زمان نقش يک مزاحم را بازی مي کنند؛
وارد اتاق مي شوم.توصيف اتاق باشد به سليقه ي خودتان.با جهشي روي تخت مي پرد و بساط را از زير تخت بر روي تخت ولو مي کند.سرم وحشتناک درد مي کند.دو سه پک مي زنم .سبک مي شوم.به روي دشک زير ميز مي خزم.
3.
بيدار که مي شوم گلبولهاي خاکستري دود در هوا معلقند.فينِ بزرگي مي کنم و مجراها را براي ورود و خروج دودِ سیگار آماده مي کنم.
ميان اجرام کف اتاق مهر را مي گذارم؛بعد از سلام مي خندد،مي خندم -من معممولا در برابر خنده ها و حرفهاي به ظاهر رندانه اي که نمي فهمم يا نمي خواهم بفهمم يا اصلا حواسم نيست مي خندم- روي صندلي که مي نشينم وسيگار فکر مي کنم ديشب چند بار از خواب بيدار شده ام:
بار اول :وقتي که بدون دلتنگي و در واقع با يک خنده مي آيد و نيچه آخرين مقاله اش را بلند بلند مي خواند؛
مرتبه ي دوم:جمعيت زياد درون اتاق؛
و سومين بار:سرماي دم صبح که مثل بشارت دهنده اي پايان شب را اعلام مي کند.
لباسهايم را مي پوشم تا زودتر از هر کسي به چهار اداره اي که بايد سر بزنم؛سر بزنم.چون معمولا به صف و اين جور چيزها احترام مي گذارم-شايد از کم رويي است-و در ساعات شلوغي ساعتها بايد منتظر بمانم تا افراد  داراي روحيه ي اجتماعي بالا کارشان را انجام دهند و نهايتا آن ورميزي دلش به حالم بسوزد و از سر ترحم و نداي نيمه وجدان درونش  کار مرا انجام دهد.
4.
آيه اي که درونش چند فحش کاف دار جا سازي شده است را خطاب به کمسيون موارد خاص ميخواند.
می خندم.
وپس از خداحافظي؛ميروم.
اين آخرين ديدار است.